مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش کسی که از خلیفه تا گدای کوچهگرد شهر نمکپرورده بود از سفرههای فضل و احسانش به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش کسی از پشت این در دست خالی برنمیگردد مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش به عطر ربنـای جـاری بـیـن قـنـوت خود بهـشـتی آفـریـده گـوشـۀ تـاریک زنـدانش نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیباییاش این بس بگویم هـست مـاه آسـمـان آئـیـنـهگردانـش دلش آشفتهتر از تشنه کامیهای عاشوراست عطش پشت عطش میریزد از لبهای عطشانش گلو میداند این بغض نفسگیر صدایش را که حتی کوه باشد میکند این داغ ویرانش
|